چگونه می توان استانی چون ایلام و پیوندش با خودکشی را به گفتمان درآورد و به بازنمایی اش پرداخت؟ این گفتار بر آن است توضیح دهد که آن چه در پی مداخله ی دولتی از دهه ی چهل به بعد در این ناحیه رخ داد شکل تازه ای از ظهور و تعمیق مسأله ی اجتماعی را سبب شد؛ به طوری که در نیم قرن اخیر، این مداخله ی بیش از اندازه ی دولت در جامعه بود که به حاد شدن مسأله ی اجتماعی در ترازی تازه منجر گشت. خطر این شکل از مداخله و توسعه ی ناشی از آن، در خلق مازادی از سوبژکتیویته بود که امکانی برای اجرایش در زیست روزمره ی استان نوپایی چون ایلام و شهرهای تابعه ی آن با بافت خاصی که دارند نبود. این شهرها بنا به منطق تکوین و توسعه ای که از سر گذراندند، توان خلق آن نوع از تاب آوری کالبدی و عاطفی را نداشتند که تجربه ی شکست و زخم را پذیرا باشند و این مجال را برای سوژه فراهم آورند که از دل همین زخم ها و شکست هایش بلوغ را بیازماید و بیاموزد. حلقه ی مفقوده ی شهر برساخته ی دولت در این ناحیه از ایران، توان تاب آوری در برابر تجارب دردناک و ناگزیر زندگی روزمره است و آنجا هم که توانی برای تاب آوری نباشد، خودکشی همچون امکانی برای رهایی از وضعیت نمایان می شود.